احساس

تا نگاه می کنی وقت رفتن است...

احساس

تا نگاه می کنی وقت رفتن است...

احساس

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ...

آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

به گریه افتاده حسینم تو کوچه 

بمیرم ترسیده ، ای وای

گرفته دستاشو حسن روی چشماش

چه ها رو که دیده ، ای وای

تویی همه آرامشم ، دارم نگرانت می شم 

ازت خجالت می کشم ، زهرا

شده شب تنها شدن ، همه مدینه اومدن

دل من و آتیش زدن ، زهرا 

من و بار غم ، غم یک عالم 

تو و قد خم و تو قد خم 

امان از غربت 

گرفتی دستت رو به دیوار

 وای از من نیومد کاری از دستم 

گرفته دستم رو طناب بی رحمی ، من از تو شرمنده هستم

اگه علی تنها نبود ، خونه نمی شد غرق دود 

رخ تو نمی شد کبود ، ای وای 

کوچه پر نامحرمه ، می گه با ناله فاطمه 

علی غریب عالم  ِ ، ای وای

خدا می دونه ، چشام بارونه ، دلم پر خونه

امان از غربت ، امان از غربت ...

شکستم تا دیدم ، نشستی رو خاکا ، شکستم چون پهلوت زهرا 

غلاف شمشیرا ، چه داغی ، چه زخمی گذاشته رو بازوت زهرا 

تو و آتیش و التهاب ، تو و غمای بی حساب 

علی شده خونه خراب ، ای وای 

تو و یه شهر بی وفا ، تو و صدای خنده ها 

شده پریشون مرتضی ، ای وای

امان از آزار ... امان از دیوار ... امان از مسمار

امان از غربت ...



الهی و ربی من لی غیرک ...
۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


صبح امروز وقتی به هوا نگاه کردم برام یجوری بود

و این حس بعد فهمیدم که الکی نبود ...

امروز ریزش برف بسیار زیبایی دانشگاه رو سفیدپوش کرد

سر کلاس که نشسته بودم حواسم گاه گاهی می رفت به برفی که از دریچه پنجره

به زیبایی هر چه تمام تر داشت هنرنمایی می کرد ...

من عاشق برفم ...

بعد از اتمام کلاس هم ...!

 در یک حرکت غیر دانشجویی از پنجره مشرف به حیاط به داخل حیاط با تنی چند از همکلاسان

سرازیر شدیم ...

عکس انداختیم و لذت بردیم از این نعمت عزیز خداوند ...

خدایا ممنون بابت همه مهربونی هات ...

پی نوشت : و اما یکی از دشواری های بعد از یک روز برفی

مراقبت هر چه تمام تر از خود برای جلوگیری از اسکی نرفتن

بر روی برف هایی است که کم کم دارند به یخ تبدیل می شوند ، می باشد ...

خدایا همه ی ما را از سقوط حفظ بفرما ...

البته از همه ی سقوط هایی که

 باعث ویرانی مان از نوع مخربش می شود ...

 

 

الهی و ربی من لی غیرک ...
۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰


گریه غوغا می کند ، دل های ویران بیشتر

صحن را پر کرده امشب بوی باران بیشتر

هر چه کردم تا ضریحت راببوسم لحظه ای

بست بر من راه را این بیشتر ، آن بیشتر

یا تو داری می کشی شعر مرا سمت جنون

یا دل من می زند خود را به طوفان بیشتر

خوب جایی آمدی شاعر مگر نشنیده ای

می شود هر مشکل آسان با کریمان بیشتر

از شما پنهان نباشد ، از خدا پنهان که نیست

من خدا را دیده ام سمت خراسان بیشتر

بسته هر کس جایی از جغرافیا دل را من

بسته ام سمت شمال شرق ایران بیشتر

شب میان پنج صحن و هفت ایوان طلا

ماه جولان می دهد دراین شبستان بیشتر

پنجره فولاد یعنی بارش یکریز نور

هر چه اینجا درد می بینید درمان بیشتر

علتش رامن نمی دانم ولی در این حرم

بوی عطر کربلا جاری ست در جان بیشتر

دارم امشب می روم اما دلم پیش شماست

ای گرفتار تو دل های پریشان بیشتر

این که ما را دوست می دارید یا نه با شماست

ما شما را دوست می داریم از جان بیشتر

...

شاعر : عباس شاه زیدی

پی نوشت : دلمان مشهد الرضا می خواهد ...

 

 

الهی و ربی من لی غیرک ...
۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر


چقد سخته منتظر کسی باشی

که

هیچ وقت به فکر اومدن نیست ...

 

الهی و ربی من لی غیرک ...
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۴۷ موافقین ۲ مخالفین ۰