احساس

تا نگاه می کنی وقت رفتن است...

احساس

تا نگاه می کنی وقت رفتن است...

احساس

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ...

آخرین مطالب

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

حالا که تا دیار تو ، ما را نمی برند

ما قلبمان شکست ، حرم را بیاورید ...



الهی و ربی من لی غیرک ...
۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر
روز موعود بلخره رسید ...روزی که از خیلی روزها پیش منتظرش بودم ...کهف الشهدا...
حس خووبی بود...فقط امروز خیلی شلوغ بود ...چقد دلم می خواست می تونستم امشب دعای کمیل اونجا باشم ...اما ...
تو ارتفاعات تهران...تو اون بالا بالاهای شهر...یه شهری که از هر رنگ آدمی توش پیدا می شه ...
5 تا شهید گمنام تو یه غار---البته یکی از شهدا شناسایی شده ..به خواب مادرش اومده و آدرسش و داده و بعد با آزمایش DNA هویتش مشخص می شه ...
عجب جایی و شهدا برا خودشون انتخاب کردن...آخ چه حالی داره وقتی اونجا خلوته بری و بشینی و باهاشون حرف بزنی ...گریه کنی و زار بزنی...وقتی می ری تو غار انگار کاملا حس می کنی که وارد خونشون شدی ... و اونا منتظر ما هستن ...تا دستامون و بگیرن ...
حال خوبی بود ... دوست دارم باز برم ...خیلی زود برگشتیم متاسفانه ...ان شاالله دوباره به زودی..

***
...و اما بگم از اوایل شب امشب که رفته بودم نزدیک دانشگاه یه سری وسیله بخرم ...
داشتم بر می گشتم که چنان بارانی گرفت که سیل ... هرچند من بارون و خیلی دوست دارم...البته اگه حالم خوب باشه ...
خیلی ها کنار مغازه ها سنگر گرفته بودن ...اما خب من باید می رفتم ... حس خووبی بود ...
اما کاش جاده های آسفالت اصلی شهر هنگام بایدن بارون مسیری برای حرکت رودخانه های پر آب نشوند !!!(مسئولین الکی مثلا رسیدگی کنید !!! )

***



الهی و ربی من لی غیرک ...
۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۷ نظر

این خبری که دارم می نویسم داغه داغه ... خیلی حس بدی بود ...

نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده یه جایی گیر کنید یا نه ...یه جایی مثله یه اتاق ...

رفته بودم تو اتاقی که به اصطلاح بهش می گن اتاق تلوزیون ...بماند که تلوزیونش وضوح خیلی خوبی تو نشون دادن برفک داره ...

و منه از همه جا بی خبر رفته بودم بخاطر ساکت تر بودن اونجا با دوستم صحبت کنم که به محض بستن در متوجه شدم پام به یه چیزی خورد و صدایی داد سرم و که پایین آوردم دیدم دستگیره سمت بیرونه دره ...و من گیر افتادم ...وای چه حس بدی بود ...شاید اگه در قفل نشده بود حداقلش نیم ساعتی اون تو می موندم تا با دوستم صحبت کنم .. اما وقتی فهمیدم اون تو گیر افتادم ...مکالمم و با دوستم قطع کردم و زنگ زدم به هم اتاقیم و جریان و بش گفتم ..بنده خدا پاشد اومد پایین و یه مقداری تلاش کرد اما این در بر خلاف درب و داغونی دستگیرش و خرابی کل خوابگاه ها مقاومت سختی از خودش نشون داد و بی فایده بود تلاش ها اون از بیرون و تلاش های من از این سو ..

ازش شماره ی سرپرستی و گرفتم و گفتم قضیه رو ... من ازش می پرسیدم که چند دقیقه دیگه میان که در و وا کنن و وقتی به من یه تایم دقیقی و نمی گفت ...

بعدش خودش پاشد اومده بعد تلاش هایی در با لگد ها و فشارهایی که بش وارد شد مقاومت و بی فایده دید و باز شد و من مثله پرنده ای که از قفس بازش می کنن خوشحال و سرخوش بودم ..

البته اون تایمی هم که اون تو گیر کرده بودم خنده دار بود همراه با استرس...

خدایا نصیب نفرما...هرچند بعضی از این گیر افتادن ها بسیار کارآمد و موثر هست و باعث تحولات بسیاری در انسان می شه ...

مهم نوشت :بلخره روز موعود فرا رسید بعد انتظار های بسیار 

ان شاالله فردا صبح می ریم کهف الشهدا...خدا کنه لیاقت زیارت داشته باشم ...

الهی و ربی من لی غیرک ..


الهی و ربی من لی غیرک ...
۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۶ نظر

همیشه دلم می خواست برم کهف الشهدا...خدایا شکرت...

دانشگاه برای هفته بعد برنامشو چیده ..

خوشحالم ...کاش لیاقت داشته باشم...

پنج تا شهید گمنام تو دل یه غار...


الهی و ربی من لی غیرک ...
۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۷ نظر


الهی و ربی من لی غیرک ...
۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۹ موافقین ۲ مخالفین ۱

حجم: 24.9 مگابایت
توضیحات: شعرخوانی سید حمیدرضا برقعی


پیشنهاد می کنم گوش کنید...

به نظر خودم که زیباست...


الهی و ربی من لی غیرک ...
۱۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰


 

...چند روزی می شه که از مشهدالرضا اومدم...این همه انتظار می کشی و بعد عین برق و باد می گذره...

این دفعه هر دو شبی رو که تو مشهد بودم تو حرم خوابیدم ..واقعا خوابیدن تو حرم امام رضا یکی از بهترین خواب هاست ..

این بار چون ماه محرم بود چند تا دسته هم دیدم که مداحی می کردند و به طرف حرم امام مهربان می اومدند...

یه نکته مثبت دیگه ای که تو این سفر بود  این که برای رفتن کنار ضریح امام رضا صف باید بسته می شد

و نیکی این مسئله در این بود که دیگه جونت در خطر نیست برای اینکه بخوای سمت ضریح بری

و حق الناس به مراتب کم تر انجام می گیره...

انقد مدت اقامتم تو مشهد کوتاه بود که سعی کردم بیشترین وقتم رو صرف موندن تو حرمش کنم ...

یه آرامشی تو اون ازدحام هست که اون همه شلوغی توش گمه ...نمی دونم شاید تصور من اینه ..سر و صداش آزار دهنده نیست ...

دلم زود زود حرم می خواد ...امام رضا خیلی مهربونه ..حدود 10سال من  و دعوت نکرد و من و تو انتظار خودش گذاشت ...

اما امسال ...

واقعا ازش ممنونم به خاطر همه ی مهربونی هاش..

ان شاالله هرکی که دلش می خواد بره حرم به زودی قسمتش بشه و شرایطش جور بشه و بره ...

خدا کنه بزودی باز دعوتم کنه ..لحظه ای که داشتم از اون صحن و سرا دل می کندم

مثل وقتی بود که می خوای از عزیز ترینت دل بکنی و سخت تر از اون اینکه نمی دونی دیگه کی می تونی ببینیش...

دلم برای صحن و سراش تنگ می شه ...

هر جا سوال شود که دلت در کجا خوش است

بی اختیار بر دهنم مشهدالرضاست ...

 

الهی و ربی من لی غیرک ...
۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۳:۳۷ موافقین ۳ مخالفین ۰

حق خواست که تاریخ به تکرار بیفتد 

هفتاد و دو تمار سر دار بیفتد 

این توطئه از وسوسه ی گندم ری بود

می خواست که سر از تن سردار بیفتد 

در هیچ کجا باب نبودست که باید 

همراه علم دست علمدار بیفتد

پاشید به هفتاد فلک خون دلش را 

تا اینکه قبول نظر یار بیفتد 

تاریخ پس از واقعه ی صورت و سیلی

این بار قرار است به تکرار بیفتد

حتی به زر و زور محال است ، محال است 

تا فکر قیام از سر مختار بیفتد 

از خاصیت کرب و بلا بود ، خدا خواست

عشقش به دل قوم عزادار بیفتد ...



الهی و ربی من لی غیرک ...
۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۱:۰۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ نظر

به نام خدا

دیروز عاشورا بود ،روزی که من یه سال منتظرشم اما وقتی می آد زود تموم می شه 

از بچگی فکرکنم این روز و دوست داشتم 

اصلا فکرش و نمی کردم عاشورای امسال برم اینجایی که رفتم ...

به دلایلی نمی تونم اسم اون جایی که رفتم و بگم...اما واقعا عالی بود 

البته دو جا رفتم و هر دو جا خوب بود ، اصلا دلم نمی خواست برگردم اما ...

عاشق اون فضای باحالش شدم...فکر کنم دیگه هر وقت شرایطم جور باشه و

 امکانش و داشته باشم برم اونجا ، وای خدای من زل زدن به اون گنبد فیروزه ای محشرش

با اون طرح های ظریفش،آدم و مست می کرد...دود اسفند تو فضا ،هیئتایی که می اومدن

روضه می خوندن ، سینه می زدن ، حتی یه هیئت یه شعر و قشنگ خوند که عالی بود ..

تو خوابم فکر نمی کردم امسال عاشورا اونجا باشم ...

دلم می خواست برم قم ...پیش حضرت معصومه ( ع ) 

اما خب اینجا هم عالی بود ....

خدا کنه امام حسین قبولمون کرده باشه امسال...خدا کنه کربلا بده بهمون ...

خداکنه به حرمت این روزا حال دلامون و خوب کنه ....

سفرنوشت : فردا شب اگه خدا بخواد راهی مشهدالرضا هستم ...

خدا کنه اون حالی که تو سفرهای قبل داشتم باز قسمتم بشه 

و امام رضا دعوت کنن همه اونایی که تو دلشون هست بیان مشهدالرضا ...


  هر جا سوال شود که دلت در کجا خوش است

بی اختیار بر دهنم مشهدالرضاست ...

 

 

الهی و ربی من لی غیرک ...
۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰