احساس

تا نگاه می کنی وقت رفتن است...

احساس

تا نگاه می کنی وقت رفتن است...

احساس

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ...

آخرین مطالب

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

امروز 31 شهریور 

نمی دونم باید بگم یک سال از کودکیم دورتر شدم یا نه 

منی که سعی می کنم کودک درونم همیشه زنده باشه ...

یا یک سال به مرگ نزدیک تر ...

یه زمانی برای این روز روزشماری می کردم...

اما حالا ...

حالا اصلا دوست ندارم بیاد ، دوست دارم از این روز فرار کنم ...

کاش هیچ وقت این روز نیاد ...هیچ وقت ...

چون این روز تداعی کننده بغضای فرو خوردست ...

تولد ... به دنیا اومدن ...مسلما باید این روز خیلی روز قشنگی باشه برا همه 

یا بهتره بگم بیشتر آدما ...

اما من این روز و دیگه دوست ندارم ...

و اما یه چیز جالب که شاید امسال بهش توجه کردم

31 شهریور ، وقتی ساعت صفر می شه 

حتی زمان هم سریع خودش رو یک ساعت می کشونه عقب ...

و تو می مونی بین ساعت صفرت که برات دو بار تکرار می شه ...

و هم خوبه و هم شاید بد ...

و از طرفی هم عملا تو هوای پاییز قرار می گیری

اما بهت می گن تابستونی ...

الهی و ربی من لی غیرک ...
۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰

بارونی که تمام شب و بارید و الانم که صبحه هنوزم داره می باره

بارونای شمال یکی از بهترین بارونای دنیاست ، با وفاست ،

چقد زود تعطیلات تموم شد...تا نگاه می کنی وقت رفتن است ...

زمان چقد با سرعت داره ما رو با خودش می بره

انگار همین دیروز بود که تعطیلات شروع شده بود ...

هرچند تعطیلات امسال خیلی هم خونه نبودم و باز سر کلاس و درس و بحث بودم ...

مثله خیلی وقتای دیگه وقتی نزدیکای رفتنم شده بارون به بدرقم داره می آد...

نمی دونم رازش چیه...

اما من دلم برا بارونای این شکلی تنگ می شه 

بعد این همه مدت برگشتن خیلی سخته ...چقد مامان و بابام تنها می شن ...

همیشه لحظه هایی که داره به رفتنم نزدیک می شه حال زیاد خوبی ندارم

کاش باهام می اومدن ... کاش بی خیال اینجا می شدن ...

نمی دونم...

این روزها مثه خیلی روزهای دیگه فقط زندم اما شاید زندگی نمی کنم ...

خدا جوونم خودت حال دل هممونو خوب کن ...

خیلی بهت نیاز دارم مثه همیشه که خودت می دونی پس تنهام نذار ای مهربون ترین 

الهی و ربی من لی غیرک ...

الهی و ربی من لی غیرک ...
۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

یادمه وقتی بچه بودم این یکی از نوارای عمم بود که وقتی خونه بابابزرگم می رفتم

خیلییی دوووسش داشتم

چه شبایی که من با این صوت خوابم برد...

حتی یادمه اون موقع بیشتر ضبط بود

نوار گرفتم و با ضبطمون بردم خونشون و این صوت و برا خودم ضبط کردم...

یا حضرت رقیه خانوم

بی بی جان پا در میونی کن پیش خدا برای حال دلای خرابمون ...

                                 دریافت



الهی و ربی من لی غیرک ...
۱۱ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

امام رضای مهربونم سلام

امام رضای با معرفتم سلام

امشب شب آخره که کنارتم ،که تو حریمتم...که می تونم روبروی گنبد طلات بشینم

چشامو ببندم و دوباره باز کنم و تصویر گنبد جلو چشام باشه...خیلی خیلی خیلی قشنگه

امام مهربونم خودت می دونی چقد دلم داغوون و شکستس...

دریاب...خودت دست من و همه ی اونا  که دست دادن به دستات و ول نکن...

امام رضای مهربونم دلم معجزه می خواد

می دونم خیلی از اتفاقایی خوبی که برام رقم خورد به واسطه ی خودت بوده 

امام مهربونم بازم مهربونی کن که واقعا محتاج مهربونیاتم...

امشب شب آخره که اینجام ...نمی دونم دفعه بعد  کی می رسه اما کاش زود برسه ...

امام رضا مثله همیشه می رم و دلم پیشت می ذارم ، مراقب دلم باش ...مراقب دلی که می دونی هیچکس و نداره

به هزار تا امید و آرزو اومده در خونت

نه فکر کنی از سر پررویی  که بخاطر درداش اومده فقط...

اما می دونه که تو خیلی مهربونی...

خودت ضامن آهو شدی ...ضامن معصومه هم باش...

ببین من هم اسم خواهرتما ...

دلامونو دست خودت دادیم...

دلم و دست خودت دادم...پیش خدا برام پا در میونی کن ...

خیلی دلم گرفته

برام پا در میونی کن قسمت امسالم دیگه اربعین باشه کربلا...

قسمت من و همه اونا که دلشون هوای کربلا رو داره ...

می دونی که دلم از امام حسینم گرفته...

کاش می شد این عطری که تو حرم پخشه و مستت می کنه رو با خودت ببری..

دریاب ...


الهی و ربی من لی غیرک ...
۰۵ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

الهی و ربی من لی غیرک ...
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر