...
بارون میبارید...
اطلاعیهاش رو خیلی اتفاقی دیدم٬ کلی خوشحال شدم که بعدِ سه سال٬ امسال میتونم برم.
برف بارید...
دلم کلی ذوق کرد بابت هر دوش...
اسم نوشتم...
تردید کردم تو رفتن...
و بعد اسم دو کوهه و قرص شدن دلم واسه راهی شدن...
آخه خیلی وقت بود دلم میخواست برم دو کوهه... شاید از وقتی که شنیده بودم خیلی از شهدا قبل اعزام شدن به مناطق٬ یه محل اسکانشون اونجا بوده... اونجا کلی با خدا حرف زدن٬ درد و دل کردن... دلم میخواست منم تجربه کنم... نفس کشیدن تو دو کوهه٬ تو جایی که کلی آدمای خوب نفس کشیده بودن٬ یکی از بهترین حس های دنیا بود برام... کاش میشد موند و برنگشت... غروبِ دو کوهه٬ گردان تخریب٬ حسینهاش... وقتی راوی داشت برامون حرف میزد٬ زل زده بودم به یه گوشهی حسینه٬ که ممکن بود یه شهیدی تو اون روزا٬ یه گوشش نشسته باشه و با خداش درد و دل کرده باشه... دل کندن از دوکوهه برای منی که اسم دوکوهه تو رفتن٬ مطمئنم کرده بود٬ خیلی سخت بود.
حرفام زیاده٬ منتظر فرصت بودم برا نوشتن٬ ثبت کردن. تو سفر هم یه چیزایی نوشتم.
سرماخوردگی بعدِ سفرمم دوست داشتم.
یادش به خیر اولین باری که رفته بودم٬ برام اینطوری نبود٬ میگفتم خاکِ دیگه٬ چه فرقی داره. رفتم چون گفته بودن حرم حضرت معصومه میبرن و... اما وقتی رفتم٬ وقتی برای اولین سفر٬ طلاییه٬ بد برام دلبری کرد و....
بعدش چند سالی نشد که برم... وقتی کتاب زندگی شهید همت و خوندم و رفتم طلاییه٬ حس میکردم صدای بچهها رو میشنوم. خاطراتی که خونده بودم انگار تو ذهنم٬ تو طلاییه٬ جون گرفته بود... شاید خیلیها فکر کنن٬ این حرفا چرت و پرته٬ کاری ندارم به این حرفا... مهم من بودم و دلم که..
اروند٬ وقتی وحشی میشه خیلی دیوونست..
چرا صورتم خیس شد٬ مگه با خاطره نوشتن آدم باید اشکش دربیاد...
هر منطقهای حال و هوای خودش رو داشت...
رملهای تشنهی فکه...
کانال کمیل٬ محاصره٬ تشنگی...
غربتِ شلمچه...
مظلومیتِ بچهها تو هویزه٬ وقتی نیرو نفرستادن و
بچهها رو زیر تانک...
علقمه... و و و...
خیلی از شهدا تو این خاکها جا موندن...
و رزقِ دعوتنامم و رزقِ رفیق شهیدم که یکی شد...
شهید حسین خرازی
و خندههای شهید خرازی و لحن صحبت کردن شیرینش...
بقیه رو نمیدونم٬ اما من یکی٬ هر چه قدرم که بد باشم٬
تا ابد مدیونشونم... و خوشحالم که با همهی بیمعرفتیهام٬
بعد از چند سال٬ دلشون برام تنگ شد و گفتن پاشو بیا
پس هوامو داشته باشید شهدا
حرف زیاده٬ مجال٬ تنگ
.
#یعنی_باز_دعوت_میشم؟
#فقط_یه_گروه_بودیم
#خلوت
#جنوب_مناطق_جنگی
#سفر_عشق
#بهمن_ماه_نود_و_هفت
#دوکوهه
ثبت شد در
۱ اسفند ۹۷