همین عید پارسال بود که حالم بد شد و رو به موت بودم ، اولش به گمان اینکه سرماخوردگیه
دکتر های محترم متخصص هم که نبودن رفته بودن به سفرهای دور دنیای نوروزیشون برسن!
در نتیجه راهی نمی موند جز همون درمونگاه درب و داغونی که ...
دارو اینا داد ، اما چه فایده
حال بنده رو به بهبودی نمی رفت ...حتی از غذا خوردن درست و حسابی افتادم
اینا که می گم قشنگ تو ایام عیده ها...
و با این مرض که ول کن نبود دست و پنجه نرم می کردم ...
تا که بعد پایان تعطیلات به متخصص مراجعه کردم مجبور به کشیدن یکی از دندان های عقلم شدم
هیچ توضیح و توصیفی برای اون عصر دردناک ندارم ...
جز اشک های من که جاری بودند...
حالا بعد از حدود یک سال و اندی...
حس می کنم یکی دیگر از دندان های عقلم بازی درآورده ...
کاش این و هم همون موقع می کشیدم ...و فقط به بریدن لثه ی اضافیش که روی دندان بود اکتفا نکرده بودم...
مرگ یک بار ، شیون یک بار...
وحالا بماند که چقد شد هزینه ی این دندان کشیدن و...
که برای این هم توضیحی ندارم ، که واقعا جا خوردیم ...
الان خیلی حالم بده و فقط دعا می کنم لثه نیاد بالا و روی دندان و نگیره و اذیت نکنه و از همه مهم تر ، مجبور نکنه که بکشمش...
واقعا ظرفیتش و ندارم
دندون عقلی که بیشتر وجود مبارکش توی لثه هست ...
از خدای مهربان عاجزانه تقاضا دارم که این مشکل را ختم به خیر نماید ..الهی آمین .
" الهی و ربی من لی غیرک... "