خوابگاه یا خرابه ؟!
این خبری که دارم می نویسم داغه داغه ... خیلی حس بدی بود ...
نمی دونم تا حالا براتون اتفاق افتاده یه جایی گیر کنید یا نه ...یه جایی مثله یه اتاق ...
رفته بودم تو اتاقی که به اصطلاح بهش می گن اتاق تلوزیون ...بماند که تلوزیونش وضوح خیلی خوبی تو نشون دادن برفک داره ...
و منه از همه جا بی خبر رفته بودم بخاطر ساکت تر بودن اونجا با دوستم صحبت کنم که به محض بستن در متوجه شدم پام به یه چیزی خورد و صدایی داد سرم و که پایین آوردم دیدم دستگیره سمت بیرونه دره ...و من گیر افتادم ...وای چه حس بدی بود ...شاید اگه در قفل نشده بود حداقلش نیم ساعتی اون تو می موندم تا با دوستم صحبت کنم .. اما وقتی فهمیدم اون تو گیر افتادم ...مکالمم و با دوستم قطع کردم و زنگ زدم به هم اتاقیم و جریان و بش گفتم ..بنده خدا پاشد اومد پایین و یه مقداری تلاش کرد اما این در بر خلاف درب و داغونی دستگیرش و خرابی کل خوابگاه ها مقاومت سختی از خودش نشون داد و بی فایده بود تلاش ها اون از بیرون و تلاش های من از این سو ..
ازش شماره ی سرپرستی و گرفتم و گفتم قضیه رو ... من ازش می پرسیدم که چند دقیقه دیگه میان که در و وا کنن و وقتی به من یه تایم دقیقی و نمی گفت ...
بعدش خودش پاشد اومده بعد تلاش هایی در با لگد ها و فشارهایی که بش وارد شد مقاومت و بی فایده دید و باز شد و من مثله پرنده ای که از قفس بازش می کنن خوشحال و سرخوش بودم ..
البته اون تایمی هم که اون تو گیر کرده بودم خنده دار بود همراه با استرس...
خدایا نصیب نفرما...هرچند بعضی از این گیر افتادن ها بسیار کارآمد و موثر هست و باعث تحولات بسیاری در انسان می شه ...
مهم نوشت :بلخره روز موعود فرا رسید بعد انتظار های بسیار
ان شاالله فردا صبح می ریم کهف الشهدا...خدا کنه لیاقت زیارت داشته باشم ...
الهی و ربی من لی غیرک ..
خوشحال میشم بازم ببینمت
خداوندا.......
دستهایت را زیر تنهایی ام ستون کن،
که من، از آوار بی تو بودن میترسم